« یاداشت »

به چشمانت بیاموز که هر کس ارزش دیدن ندارد

« یاداشت »

به چشمانت بیاموز که هر کس ارزش دیدن ندارد

تصمیم واقعی

رابینز: 

 تصمیم واقعی خطی است بر روی سیمان.

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] جمعه 27 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:22 ق.ظ

یه خانومی گربه ای داشت که هووی شوهرش شده بود. آقاهه برای اینکه از شر گربه
راحت بشه، یه روز گربه رو میزنه زیر بغلش و 4 تا خیابون اونطرف تر ولش می کنه.
وقتی خونه میرسه میبینه گربه هه از اون زودتر اومده خونه. این کارا رو چند بار
دیگه تکرار می کنه، اما نتیجه ای نمیگیره.
یک روز گربه رو بر میداره میذاره تو ماشین. بعد از گشتن از چند تا بلوار و پل و
رودخانه و. . . خلاصه گربه رو پرت میکنه بیرون.
یک ساعت بعد، زنگ میزنه خونه. زنش گوشی رو برمیداره. مرده میپرسه: " اون گربه
کره خر خونس؟" زنش می گه آره.
مرده میگه گوشی رو بده بهش، من گم شدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد