روزی پسری داش از تو باغ گردو رد میشد که،یه سوالی فکرشو مشغول کرد سوالش این بود،که چرا خدا گردو به این کوچیکیو از درختی به این بزرگی درست میکنه و هندونه به این بزرگی رو از بوته ای به این کوچیکی،در همین حین یه گردو از درخت افتاد و تو سرش خورد پسر که حسابی سرش درد اومده بود پیش خودش گفت:وای اگر جای گردو هندونه بود چی میشد.....!!